سپیده دم عشق
ای فرصت نسیم برای وزندگی
هر چه تكان دادم صدايي نيامد
لعنتي جعبه ي دلم خالي بود......
پروانه ی پرنده برای پرندگی
ای اهتزاز روح به بوی نسیم دوست
امکانِ دل برای تکان و تپندگی
لیلایی تو را همه مجنون کوه و دشت:
بادِ دوندگی و غزالِ رمندگی
در بند خویش بودن معنای عشق نیست
چونانکه زنده بودن ، معنای زندگی
غرقِ عرق ز دست دلِ سرکش خودم
شرمندگی است پیش تو اظهار بندگی
قیصر امین پور
با شور و شعر محشر كبرا كنم ولي...
با ني به هفت بند غزل ناله سر دهم
با مثنوي رهي به نوا وا كنم ولي....
تا باز روح قدسي حافظ مدد كند
دم مي زدم كه كار مسيحا كنم ولي....
يا دست كم به زمزمه نجوا كنم ولي....
دل بر كنم از اين دل مرداب وار تنگ
با رود رو به جانب دريا كنم ولي....
اين بي كرانه ي آبي ِآيينه ي تو را
با چشمِ تشنه سير تماشا كنم ولي....
" بايد" به جاي " شايد" و " آيا " بياورم
فكري به حال " گرچه "و" اما " كنم ولي.....
Power By:
LoxBlog.Com |